مزخرفگراف

روزهایی هم هست ک صبح شبیه باب اسفنجی از خاب بیدار میشوی و ب ادم و عالم لبخند میزنی حتی اگر کلاس راهت ندهند با خنده میروی 

ولی در نهایت نمیدانم چی انرژی من را میگیرد شاید تلاش های بیهوده کسی برای نشان دادن رفتارم ب خودم یا بی هدف و بی برنامه این ور و آن ور چرخیدن و شاید تداعی خاطرات بد گذشته ک قلبم را پر از نفرت کرد 

سایت talentyab واقعا تست های شخصیتی خوبی داره 

هنوز هر کسی کاو باز ماند از اصل خویش باز نجوییده روزگار وصل خویش 

قانون جذب فقط پیدا کردن ارتعاش های موافق با منبع انرژی نیست گاها پیدا کردن باوری قدرتمند و تمرکز برای مدتی تا تثبیت شدن آن است مدتهاست میخاهم این باورها را بنویسم و مشخص کنم اما امشبم حالش را ندارم 

امیدوارم فردا از این باتلاق ناامیدی و حس بد ب دنیا بیرون بیایم بازهم روزمره گی اتفاقات و حرفهای تکراری ناراحتی های تکراری و حتی حسرت های تکراری    

دوست دارم یک روز کامل ب هیچی فکر نکنم فقط با این عروسک بازی کنم کاش مغز آدم دکمه اف داشت کاش میفهمید این دنیا ارزش فکر کردن ب این همه چیزای بیخودی رو نداره 

ولی واقعا در نهایت میخام چیکار کنم دارم چیکار میکنم ؟ میدونم اگه جنگیدن واسه تغییر این اوضاع رو شروع نکنم ممکنه زندگیم ب تهش برسه برعکس خیلی موارد دیگه این مورد گفتنش سخته وسخت ب نظر میاد ولی ب ته رسیدن زندگی ب ی مو بنده کار روح ک تموم بشه جسم سه سوته 





۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۱۰ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
gandom

سینوزیت اگین

نمیدانم این خاطرات نوشتن اصلا چ فایده ای دارد یعنی چرا اصلا یک ادم باید وقتش را صرف این کند ک یکسری مطالب ک ب درد هیچکس نمیخورد را بنویسد اما باز هم خوشحالم ک هنوز آنقدر احمقم ک ب این کار ادامه میدهم امروز از ان روزهاییست ک حس میکنم میتوانم 400 صفحه درباره ی خودم بنویسم مثلا از همین پروژه ی اخیر ک بمیرم هم اجازه نمیدهم شکست بخورد یعنی از انهاییست ک حالا ک شروعش کردم باید باید باید ب نتیجه برسد 

یکبار میخاهم برای خودم حداقل توضیح بدهم ک کی هستم به هرحال خاندن این چرندیات نمیتواند برای هیچکس ضروری باشد جز خودم 

من دختری 20 ساله دانشجوی رشته ی معماری با کلی قدرت ظاهری و باطنی هستم ک از حدود 17 سالگی تصمیم گرفتم ک بازنده باشم 

و الان ک در حالی این پست را تایپ میکنم ک مغزم از سه ناحیه در حال شکاف برداشتن است 

خب اما نکاتی ک درباره من وجود دارند یکی اینکه انقدر شجاع بودم ک تصمیم گرفتم در سنین نوجوانی در تب عشق پسرعموی عزیزم بسوزم وی همینک در دانشگاه تهران مشغول ب تحصیل است در حالیکه دوبار شکست عشقی خورده و نهایتا کسب علم را انتخاب نمود با این همه شجاع خیلی بهتر از احمق است و بی ربط نوشتن سه تا جمله پشت سر هم از هر دوی انها بهتر.

نکته ی دوم اینکه این کیه شبیه منه اما مثل من نیست منم؟! نه

بعد از مصرف کلی داروی روانی و خوندن یک رشته کتاب روانشناسی دنبال اینم ببینم کیم یعنی در واقع اینی ک اصلا اصلا اصلا دوسش ندارم و منم و خنگه و تو باغ نیست و منتظر جواب بقیه میشه و منتظر نظر بقیه میشه من نیستم اما فعلا من شدم 

نوشتن اینا خیلیم مسخره نیست دقیقا یکسال پیش توی دفتر خاطراتم نوشتم نه دوست دارم دکتر باشم ن مهندس ن معلم فقط دوست دارم دیوانه باشم اخیرا فرصتی دست داده ک دست ب یک مجموعه اقدامات روانی گونه بزنم و کلا منفجر کنم اونیو ک من نیستم 


بدترین خوره ی جون آدمیزاد اینه ک نقش یکی دیگه رو بازی کنه اونجوری نه خودشه نه اون نقشه هیچی نیست 

۲۵ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۵۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
gandom